برایت بارها باید بگویم :
که دررگهای من جاری شدی چون خون
که از من ساختی بار دگر مجنون
نمیدانم که در جای نگین تاج زرین کلاهت جای میگیرم
و یا بی رحمانه در زیر پاهای تو میمیرم
نمیدانم که بعد از سال های سخت و دشوار
که بعد از روزهای گرم و شیرین
زمان مردنم
آیا در آغوش تو جانم را خدا گیرد؟
و آیا این آرزو در نطفه میمیرم.