معشوق ز عاشق پرسید:
به کدام عاشق تری خود یا من؟
و عاشق پاسخ گفت:
از بهر خود مرده ام و از برای تو زنده ام
نام و نشان را از کف داده و حضورم تنها به خاطر توست
آموخته هایم را از یاد برده و با شناخت تو دانشمند گشته ام
تمام توانم را از دست داده و از نیروی تو توانمند شده ام
عاشق خود هستم
عاشق تو هستم
سر به روی شانه های مهربانت.... می گذارم
عقده دل می گشایم ... گریه بی اختیارم
از غم نامردمی ها
بغض ها در سینه دارم ....
شانه هایت را ...
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بی تو بودن را برای ...
با تو بودن دوست دارم