تنهایی

من چشم گذاشتم و تو گم شدی برای همیشه در میان ثانیه های بی روح زندگی.  

هنوز هم نامه هایم را می خوانی از پس سپیدی کاغذ یا برای همیشه مرا و هر آنچه که مرا به یادت می آورد فراموش کرده ای؟

روزها از پس هم می آیند و می روند بی آنکه بدانند من هنوز در پیچ و تاب گذشته مانده ام و چیزی از آینده حس نمی کنم. 

 می خواهم خود را بیابم در میان سکوت تلخ و کشنده گذشته. 

 در راه مانده ام و کسی صدای فریاد خاموشی مرا نمی شنود.

۱۶ آذر رو ز دانشجو مبارک

پاییز خواهد آمد... 

و خاطرات مقدس دانشجویی را برایت برگ برگ خواهد کرد 

و تو در اوج لبخندها به گذشته حسادت میکنی! 

 

روزت مبارک