شاید باران بهانه ای باشد  

تا چند روزی زیر چتر یکدیگر بمانیم. 

کاش تا ابد باران ببارد...

دو تایی زیر بارون

آن شب دوباره غصه تنهایی،از اشک های چشم تو پیدا شد

حالا بیا ببین که دلم بی تو،در غربت نگاه چه تنها شد

 باید سفر کنم اما نه ... دیگر به تو نمی رسم

تو را نیافتم و یادت ، در کوچه های شهر ، معما شد

 در واپسین یک شب نم خورده ، از کوچه های شهر ، گذر کردم

 شهری که پلک های پر از مهرش ، با غنچه های پنجره ها وا شد

تا شهر چشم های تو راهی نیست ، تا شهر آب ، آینه و باران

 اما دریغ!

  رفتی و آن احساس ، افسانه ی تمام غزل ها شد

 یادش به خیر آن شب پر احساس ، ماندیم و عاشقانه غزل خواندیم

 شوری شبیه شعر و شب شبنم ، از لابه لای پنجره پیدا شد

 آن شب دوباره دست و دلم لرزید ، شوری عجیب در دل من گل کرد

 بغض نگاه غمزده ی باران ، در ساحل نگاه تو دریا شد.