نخستین نگاه

نخستین نگاهی ، که ما را به هم دوخت !

نخستین سلامی ، که در جان ما شعله افروخت ،

نخستین کلامی ، که دل های ما را

به خوش آشنایی سپرد و

به مهمانی عشق برد

پر از مهر بودی

پر از نور بودم

همه شوق بودی

همه شور بودم

چه خوش لحظه هایی که ، دزدانه ، از هم

نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم !

چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را

به شرم و خموشی – نگفتیم و گفتیم !

دو آوای تنهای سرگشته بودیم ،

رها، در گذرگاه هستی ،

به سوی هم از دورها پر گشودیم

چه خوش لحظه های که هم را شنیدیم

چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدم

چه خوش لحظه هایی که در پرده ی عشق ،

چو یک نغمه ی شاد ، با هم شکفتیم !

من و تو چه دنیای پهناوری آفریدیم

من وتو به سوی افق های نا آشنا پر کشیدیم

من و تو، ندانسته ، دانسته ،

رفتیم و رفتیم و رفتیم ،

چنان شاد ، خوش ، گرم ، پویا

که گفتی به سر منزل آرزوها رسیدیم !

دریغا ، دریغا ، ندیدیم

که دستی در این آسمان ها،

چه بر لوح پیشانی ما نوشته ست !

دریغا، در آن قصه ها و غزل ها نخواندیم ،

که آب و گل عشق ، با غم عشق سرشته ست !

از آن روزها – آه – عمری گذشته ست !

من وتو دگرگونه گشتیم ،

دنیا دگرگونه گشته ست !

درین روزگاران بی روشنایی ،

در این تیره شب های غمگین ، که دیگر

ندانی کجایم ،

ندانم کجایی !

چو با یاد آن روزها می نشینم

چو یاد تو را پیش رو می نشانم

دل  جاودان عاشقم را

به دنبال آن لحظه ها می کشانم

سرشکی به همراه این بیت ها ، می فشانم :

نخستین نگاهی که ما را به هم  دوخت

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت .....

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:45 ق.ظ http://operationresearch.blogfa.com/

خیلی قشنگ بود
سروده های خودتون هست؟

محمد.م سه‌شنبه 2 خرداد 1391 ساعت 10:59 ق.ظ

سلام
آفرین
سخته باور کنیم این ها را شما گفته باشی... مگر این که 65 سالتان باشد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد