هوا هر وقت که بارونی است

تو فکر من چراغونی است

دارم از خاطرات تو ، همونایی که می دونی

مگه یادم میره یک دم

تا هر وقتی که من زنده ام

تو بانیه یه مشت شعری ، هم الان ، هم در آینده ام

من و تو زیر بارون بود به جون هم قسم خوردیم

تو چشم هم نگاه کردیم و از عشق مردیم

سرتا سر خیال من ، هزار تا باغ دلگشاست

هزار تا عشق دم بخت ، منتظر یه پاگشاست

تو سر سراش یه مثنوی ، راز و نیاز معنوی

پس تو کجایی ابدی ، کجای این تیره شبی

رو آیه های بارونی نوشتم

بسته به تو جونم و سرنوشتم

تو مظهر تحملی  

تو عشق منی ،  برام تو تکیه گاهی

شمایل جمال تو

قلبمو روشن می کنه

نمی دونی که عشق تو

چه کاری با من می کنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد